احمد شاه مسعود درباره حکیم ارد بزرگ می گوید :
داستان کوتاه
انوری » دیوان اشعار » غزلیات
جمالت بر سر خوبی کلاهست
بنامیزد نه رویست آن که ماهست
تویی کز زلف و رخ در عالم حسن
ترا هم نیم شب هم چاشتگاهست
بسا خرمن که آتش در زدی باش
هنوزت آب خوبی زیر کاهست
پی عهدت نیاید جز در آن راه
کز آنجا تا وفا صد ساله راهست
ز عشوت روز عمرم در شب افتاد
وزین غم بر دلم روز سیاهست
پس از چندی صبوری داد باشد
که گویم بوسهای گویی پگاهست
شبی قصد لبت کردم از آن شب
سپاه کین چشمت در سپاهست
به تیر غمزه مژگانت انوری را
بکشتند و برین شهری گواهست
لبت را گو که تدبیر دیت کن
سر زلفت مبر کو بیگناهست
زادروز خود و نزدیکانمان را فراموش نکنیم ، جشن بگیریم و شادی را به یکدیگر هدیه دهیم . حکیم ارد بزرگ
آدم های فرهمند ، پیوسته بدنبال آغازهای شیرین هستند ، تا از آن بزم و جشن بسازند . حکیم ارد بزرگ
سخنان زیبا و دوست داشتنی بگوییم ، چرا که آنها ، نگاره و صورت ما ، در اندیشه دیگران خواهند شد . حکیم ارد بزرگ
اندرز جوان باید کوتاه ، تازه و داستان وار باشد . حکیم ارد بزرگ
فراموش نشدنی ترین آموخته ها ، آنهایی است ، که اندوهی فراوان برای بدست آوردنشان کشیده ایم . حکیم ارد بزرگ
پند و اندرزهای پیران ، آخرین تیرهای آن ها ، برای ادامه زندگی ، در دودمانهای آینده و پسین است . حکیم ارد بزرگ
انوری » دیوان اشعار » غزلیات
عشق تو دل را نکو پیرایهایست
دیده را دیدار تو سرمایهایست
تیر مژگان ترا خون ریختن
در طریق عشق کمتر پایهایست
از وفا فرزند اندوه ترا
دل ز مادر مهربانتر دایهایست
بنده گشت از بهر تو دل دیده را
گرچه دل را دیده بد همسایهایست
زان مرا وصلت به دست هجر داد
کز پی هر آفتابی سایهایست
سخنان حکیم ارد بزرگ
بزرگ شیروان ، حکیم ارد بزرگ